از باغ كه بر مى گشتيم، عميقا در فكر فرو رفته بودم. به پسران كوچكم مى انديشيدم. پسرانى كه بازيگوشند.
كوچك بودند ولى قوى. براى خود مردى بودند. كوچك مردانى كه جورى كمكم كردند كه گويي دير زمانى است كه در اين كار اند.
كوچك مردان زعفرانى بابا.
بازدید : 233
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 18:36